به گزارش راهبرد معاصر؛ رمان «برنگرد» به قلم مجید قنبری، توسط انتشارات کتابستان معرفت منتشر شد. این اثر روایتی است از تلاش سرویسهای جاسوسی دنیا برای فروپاشی جمهوری اسلامی. روایتی از تلاشهای سرویسهای جاسوسی دنیا برای فروپاشی ایران از طریق نفوذ به نهادهای امنیتی کشور، فضای مجازی، چهرههای شاخص و .... «برنگرد» اثر مجید قنبری در نمایشگاه کتاب امسال عرضه شد.
نویسنده با به تصویر کشیدن زندگی پرفراز و نشیب «حمید» یکی از مأمورین نخبه امنیتی سپاه که برای مقابله با دشمن، شب و روز نمیشناسد، به همبستگی و نقشههای مشترک دشمنان علیه ایران با استفاده از ظرفیتهای مختلفی خصوصاً فضای مجازی اشاره میکند.در خلال یکی از ماموریتهای شناسایی اطلاعاتی در اغتشاشات سال ۸۸، زنی انگلیسیتبار سر راه حمید قرار گرفته و دریچههای جدیدی را به روی او میگشاید. حضور «لیزا» در ایران و آشناییاش با حمید منجر به خلق معماهای پیچیده اطلاعاتی در داخل و خارج از کشور میشود.
ماجراهای مختلفی رخ میدهد تا اینکه بر اساس یک طرح ملاقات اطلاعاتی، گذرشان به عراق میافتد و در آنجا ...
این کتاب در ۲۵۸ صفحه و با قیمت ۲۸ هزار تومان توسط انتشارات کتابستان معرفت روانه بازار نشر شده است؛ در این فرصت گفتوگویی با محمد قنبری نویسنده کتاب صورت گرفت تا درباره روند نگارش این اثر مواردی را جویا شویم. آنچه در ادامه میآید، مشروح این گفتوگوست؛
* «برنگرد» نخستین رمان شما به عنوان یک نویسنده است. چه شد به فکر نگارش اولین رمان با چنین محتوایی رسیدید؟
نگارش این کتاب پس از سال ۸۸ بعد از وقایعی که در کشور اتفاق افتاد، به ذهنم رسید که چرا ما در این حوزه خیلی ادبیاتِ قوی نداریم؟ یا به نوعی ادبیاتی که مردم به آن مراجعه کنند، نه ادبیاتی که خاص یکسری از دستگاههای خاص باشد.
نگاهی به کشورهای در حال توسعه و توسعهیافته دنیا کردم و دیدم دستگاههای رسانهای آنها خصوصاً ادبیات امنیتی و اطلاعاتی را برای مردمشان تولید میکنند. در فیلمها، سریالها، حتی رسانههای مکتوب و خبرگزاریها و جرایدشان، خصوصاً بخش رمان، داستان و کتابشان کمی برجستگی دارد. از زمانی که میشود گفت جنگ روایتها و جنگ شناختی هم اتفاق افتاد، افراد مختلفی هم وارد این حوزه شدند و اظهارنظر کردند؛ دیدم شاید یکی از حلقههای مفقوده ما این است که خیلی افراد علاقهای به تولید محتوا در این حوزه ندارند.
* اصلا رمان یا داستان و کتابی با این محوریت مسایل امنیتی خوانده بودید یا تالیف داشتیم؟
بله؛ افرادی بودند که قلم میزدند، خیلی بزرگ نبودند و عمدتاً معاصر بودند، اما آنچه که من در داستان ادبیات کشور دیدم ترجمه بود، ترجمههایی بود که خیلی به کار فرهنگ ما هم نمیآمد. داستان در ذهن من بود تا جلوتر آمدیم؛ پیش از سال ۹۵ در حوزه تولید محتوا برای فضای مجازی و بیشتر در حوزه سواد رسانهای کار میکردم، اما به ذهنم رسید که کار جدی در حوزه رمان و کتاب انجام بدهم از آن پس شروع به نوشتن کردم. در واقع طرح اولیه کتاب را سال ۹۵ نوشتم.
* تا پیش از آغاز تالیف، فیشبرداری نمیکردید؟
فیشبرداری هم داشتم؛ آن هم بیشتر از رسانههای خارجی. چون بسیاری از وقایعی که در کتاب رخ داده مستند است. مثلاً من جایی اشاره میکنم به تجمیع سرویسهای امنیتی دنیا علیه جمهوری اسلامی در سال ۸۸. این موضوع مشهود بود و غربیها هم اذعان کرده بودند.
* پس واقعیات در قالب داستان آمده است.
بله منتها روی نوار تخیل ذهن نویسنده.
* چقدر تخیل در نگارش «برنگرد» دخیل بود؟
اولویتم سیر داستانی بود و سیر داستانی مدنظرم بود که روایتش کردم، منتها داستان را من از سال ۶۰ شروع کردم؛ داستانی که نوجوان باهوشی قهرمان قصه است و پدرش یکی از نخبگان و آدمهای تیزهوش آن زمان بوده. این فرد از مبارزین بود که منافقین او را مقابل چشمان فرزندش به شهادت رساندند. وقتی این اتفاق میافتد انگیزۀ خلق داستان و آن حرکت کاراکتر اصلی داستان من شکل میگیرد. این فرد بعدها در جمع نیروهای انقلابی مانند سپاه قرار میگیرد. در واقع در دانشگاه امام حسین (ع) قبول میشود و عضو امنیتی سپاه میشود.
در فصل ابتدایی کتاب به تربیت خوب فرزند اشاره میشود. در لغزشهایی که بعد از سال ۸۸ برای او رخ میدهد دخیل میشود اما توکل و توسل به او کمک میکند. تیزهوش هم بوده و وقتی در دام امنیتی سرویسهای امنیتی کشورهای خارجی قرار میگیرد، با آن آموزههای تربیتی که در دوران نوجوانی پدر و مادرش به او آموخته بودند، موفق میشود کار بزرگی برای نظام انجام بدهد، در عین حالی که خودش هم آلوده نمیشود.
* در کتاب از واژه «پرستو» برای نخستین بار استفاده شد؛ واژهای که تا آن زمان زیاد مطرح نبود.
جالب است من از واژه «پرستو» که در آن زمان خیلی مرسوم نبود، استفاده کردم. قبل از اینکه مردم سریال «گاندو» را ببینند، خیلی با این واژه آشنا نبودند و نمیدانستند چیست، ولی آن زمان من هم آن را وارد این ادبیات کردم و این واژه در کارگاه نقد خیلی مورد استقبال قرار گرفت. مخصوصاً بعد از چند کتابی که چاپ شده و سریالی که مردم دیدند و محتوا را متوجه شدند، به یکباره یک موج پشت آن آمد و کتاب را به چاپ دوم هم رساند.
* الان چاپ چندم است؟
فکر میکنم اواخر دوم باشد. هنوز خبر چاپ سوم را نشنیدهام.
* در مورد مراحل نگارش کتاب برایمان بگویید. تحقیقات پیش از نگارش چگونه بود؟
من کار داستاننویسی را ابتدا با تشویق خانم وجیهه علیاکبر سامانی آغاز کردم. ایشان چند داستان کوتاهی را که نوشته بودم، خواندند و اشکالات کار را گرفتند. منابعی هم برای مطالعه معرفی کردند. با اینکه فایل برای ایشان ارسال کردم اما ایشان بزرگواری کردند، بنده را برای نوشتن تشویق کردند. همان دو کتاب تلگرافنامۀ ۱ و ۲، محصول راهنماییهای ایشان است. بعد من ترغیب شدم و رفتم سراغ داستانهای بلند و شروع به نوشتن کردم، در رمان اولم با نام «برنگرد» به صورت جدی شروع به نوشتن کردم و سعی کردم یکسری موضوعات را که مستندات آن از قبل در ذهنم بود، روایت کنم.
در جریان مطالعاتی که در خصوص نوشتن این کتاب داشتم، به یکسری پیشبینیها هم رسیدم؛ چون این وقایع را وقتی کنار هم قرار میدادم به موارد جالبی رسیدم و در کتاب پیش بینی کردم؛ مثلاً از سال ۶۸ ریشههای حلقه کیان و سازمان مجاهدین خلق را مطالعه کردم. پس از آن سال ۷۸ وقایعی که در کشور اتفاق افتاد، بعد به سال ۸۸ رسیدم، باز دوباره اتفاقات بیرون، اینها را که کنار هم گذاشتم و به نکاتی جالب رسیدم که یکی از آنها در صفحه ۲۲۶ کتاب برنگرد آمده است. پیشبینی ۳ سال پیش این بود که در سال ۹۸ به علت نوسانات اقتصادی یکسری ناامنیهایی در کشور خواهیم داشت. آنجا بود که متوجه شدم مقداری روند مطالعۀ آثار و مستندات واقعی در تالیف، حتی تحلیل کمک میکند و آن را دقیق میکند.
* بازنویسی چطور؟
۷ بار تا انتها کتاب را بازنویسی کردم و کلمۀ پایان را زدم. باز دوباره از ب بسمالله دوباره نوشتم.
* چیزی از متن کم شد؟
بله چون ۳۵۰ صفحه تقریباً اولین خروجی کار من بود. بعد آقای حامد اشتری که نویسندۀ خیلی خوبی هستند، یک بار کتاب را خواندند و یکسری ایراد گرفتند. البته آقای اشتری پس از پنجمین ویراست کتاب را خواندند. بار ششم با نظر او یک سری اصلاحات در کتاب انجام دادم. چون دوست ندارم یک پاراگراف اضافی هم در کتابم باشد، برای بار هفتم نشستم نوشتم و علت حذف بخشهایی از کتاب، موضوعات امنیتی نبود. در بخشهایی داستان را لو داده بودم که به پیشنهاد حامد اشتری عزیز آن موارد را به انتهای داستان بردم و مدام روی آن فکر کردم. از تکنیکهای نویسندگی استفاده کردم و آنها را به کار گرفتم. همه را در یک سررسید بردم و این سررسید را به آن عامل امنیتی دادم که بعد به دست حمید که شخصیت اول داستان است، برسد. یعنی در چند صفحۀ آخر داستان همۀ رموزی که آنجا بود، لو میرود.
* به اسم کتاب برسیم؛ چرا «برنگرد»؟
برنگرد چند تا وجه دارد؛ اولاً نشان میدهد که کار، امنیتی است. «حمید» کاراکتر شخصیت اول داستان من است. سرویسهای امنیتی به او آموزش میدهند. او هم ناخواسته ابتدا در مسیر همکاری قرار میگیرد و واقعاً هم به این سمت میرود. به خاطر علاقه به زنی به نام الیزابت که عامل MI6 است (به علت خلاءهای عاطفی که با همسرش داشته) دلبستگی پیدا میکند. بعد وقتی در این مسیر قرار میگیرد به یکسری موضوعات تن میدهد، ولی آلوده نمیشود. او را به ترکیه و دبی میبرند و به او آموزش میدهند و وقتی میخواهد برگردد، سیستمهای امنیتی به او میگویند برنگرد، نمیتواند برگردد.
دوم اینکه او در مسیری میافتد که واقعاً نمیتواند برگردد. یعنی اگر برمیگشت، سیستم امنیتی جمهوری اسلامی با او برخورد میکرد. او به عنوان کسی که در یک مجموعه امنیتی عضویت دارد، به خوبی میداند چنانچه برگردد چه عواقبی در انتظارش خواهد بود. آن طرف هم که گیر کرده بود و نمیتوانست برگردد چون اگر برمیگشت آنها او را میزدند. «یک ارهای شده بود که جلو میرفت میبرید و عقب هم میرفت میبُرید» به همین دلیل همان آموزههای فصل اول کمکش کرد. توسلی به امام حسین(ع) در کربلا میکند، چون اولین ملاقات اطلاعاتی آنها در کربلا اتفاق میافتد، بعد آنجا تصمیم میگیرد که دیگر برنگردد و اسم کتاب به این خاطر «برنگرد» انتخاب شد.
* برای نگارش «برنگرد» چه کتابهایی را مطالعه کردید؟
من آثار تاریخ مستند معاصر را خواندم؛ مثلاً صحبتهای خانم کلینتون در سال ۸۸، اوباما، سرویسهای امنیتی، رئیس وقت سازمان CIA، MI6، اخباری که خبرگزاریها و جراید میزدند و ... برای من خیلی قابل توجه بود که این همه قرینۀ امنیتی وجود داشته و دارد. چرا بعضی اوقات آن کسی که باید این را بفهمد توجهی ندارد؟ ما هر سال تقریباً یک انتخابات در کشور داریم. ریاستجمهوری یک مقدار برجستهتر است. سعی کردم بیشتر بخوانم. دیدم پالسهای زیادی در این خصوص وجود دارد. حضرت آقا هم اشارههای مختلفی دارند. خانم کلینتون از قول آقای اوباما میگویند ما در خاورمیانه یک ماموریت مهم داریم. بعد معلوم شد اتفاقاً ماموریت مهم آنها چه بوده است.
* مطالعات وقایع روز را هم داشتید؟
سعی کردم در کنار آن مستندهای معاصری که از بعد از انقلاب به این طرف تولید شده بود و اهمیت داشت، وقایعخوانی روزانه هم کنار آن داشته باشم؛ مخصوصاً آدمهایی که حرف زدند، شخصیتهایی هم که خلق کردم اتفاقاً خیلی از آنها از داخل آن مستندها درآمد.
* گاهی برای نگارش کارهایی که پیرنگ مستند دارند، اطلاعاتی از سوی نویسنده برای مخاطب حاصل میشود و خواننده را سردرگم میکند. برای دوری از این اتفاق چه کردید؟
دو هدف داشتم. هدف اصلی یک کار تحقیقی بود و باقی آن اهداف فرعی شمرده میشود. هدف اصلیام این بود که بگویم در کشور ما فضای مجازی وجود دارد. رسانهها هم هستند و دشمن هم آن طرف تجمع دارد و مترصد فرصت است که ضربه بزند. تنها چیزی که شاید میتواند عامل موفقیت باشد، ایمان، تقوا و باورهای دینی است. آن چیزی که باعث انسجام داخل کشور ما میشود؛ این هدف اصلی من بود، اما در هدف فرعیام آمدم برای کسی که کتاب را میخواند فیلم نوشتم. من واقعاً کتاب ننوشتم. (مخصوصاً قسمتهایی که شاید سنگین است: همان فصل دوم که وارد مباحث سال ۸۸ و آن درگیریها میشود) من دقیقاً سکانس و پلان آوردم. یعنی ابتدا آن قسمت را فیلمنامه کرده بودم. به همین دلیل اکثر کسانی که در جلسات نقد این کتاب هم شرکت کردند یا برای من بازخورد مطالعۀ کتابشان را فرستادند، گفتند ما این اثر را به شکل فیلم دیدیم و گویی داخل سینما نشستهایم. سعی کردم قسمتهایی را که برای مخاطب جذابیت دارد، به تصویر بکشم؛ به جای اینکه بنویسم و فکر هم میکنم موفق شدم.
* پس فکر میکنید این کتاب قابلیت تبدیل به فیلمنامه را داشته باشد؟
بله قابلیت یک پروژه سینمایی را دارد.
* پیشنهادی نداشتید؟
یکی از دوستانم کتاب را به یکی از کارگردانهای بزرگ کشور رساند. ایشان هم گفته بود که نهایتاً این به سرنوشت فیلمهایی دچار میشود که به علت امنیتی بودن، همهپسند و همه بین نباشد. بعد از او چند تهیهکننده و کارگردان پیشنهادهایی داشتند و اخیراً یکی از تهیهکنندههای سینما کار جدی روی متن کتاب را شروع کرده.
* اقبال بعد از انتشار کتاب را چطور دیدید؟
چون اولین رمانم بود فکر نمیکردم کسی آن را بخواند. فکر میکردم شاید تعداد ۲۰۰،۳۰۰ تا چاپ شود، خوانده نشود، اصلا فکر میکردم ناشری چون کتابستان معرفت از یک قلم اولی استقبال نکند؛ اما کتاب که چاپ شد رسانهها سراغ آن آمدند و مصاحبه گرفتند. اتفاق خوبی هم برای این کتاب افتاد که خیلی موج ایجاد کرد. عقبۀ یک کتاب مطالعۀ شماست نه هنر نوشتن آن.
خیلیها هنر نوشتن را دارند. مخاطبان میگویند وقتی کتاب «برنگرد» را میخوانیم نه تنها جای پای اتفاقاتی را که اکنون رخ میدهد در کتاب میبینیم، بلکه آینده را هم میتوانیم با این کتاب بسنجیم و بگوییم اگر با همین خط جلو برود چه اتفاقی میافتد؟
* اتفاق خوبی برای کتاب «برنگرد» افتاده است؟
این کتاب سال ۹۷ چاپ اما عرضه نشد اما اتفاق خوبی که برای آن افتاد این بود که روز دوم شعبان امسال، ترامپ سپاه پاسداران را تروریست دانست. بلافاصله پس از سخنان او این کتاب توزیع شد. گفتند یک کتابی در این زمینه منتشر شده که خیلی آمده سیستم امنیتی سپاه و دستگاه امنیتی کشور را به تصویر کشیده است؛ در مقابل زیادهخواهی و یاوهگوییهایی دولت ترامپ و این اتفاق شاید بر این کتاب تاثیر داشت.
*در مورد ورود خودتان به رمان بگویید. چرا این رمان تا این اندازه وحشتناک است؟
رمان وحشتناک نیست، آقای امیرخانی یک جملهای دارد و میگوید اگر کسی هزار جلد رمان را بخواند، فقط در رمان به اجتهاد میرسد. من هم کتابخوان حرفهای بودم و هستم. ابتدا آثار غربی را زیاد میخواندم، بعد وارد ادبیات خودمان شدم و دیدم این خیلی دلچسبتر است. حس کردم حوزهای است که از سوی جامعه و مردم نسبت به آن احساس نیاز وجود دارد، ترسم بخاطر اینکه اول از داستان کوتاه شروع کرده بودم، ریخته بود و فهمیده بودم که نوشتن، ترس ندارد، تجربه کرده بودم چون دو کتاب اولم ظرف ۳ ماه به ۷ تا چاپ رسید.
* کلاس داستاننویسی رفتید؟
نه، رشته دانشگاهیام ادبیات بود. کلاسهای داستان نویسی خانم سمیه عالَمی در شهرستان ادب را زمانی شرکت کردم که رمانم چاپ شده بود، اما در این دوره بسیار آموختم.
* در حال حاضر چه کار میکنید؟
کتاب دیگری با تِم امنیتی نوشتهام که اگر تخیل در کتاب «برنگرد» ۷۰ درصد باشد در اثر جدیدم ۳۰ درصد است و به نوعی مستند و رئال است. نام کتاب «پروژه فوق سری ۲۰۴۰» است که قرار است در سال ۲۰۴۰ اتفاق بیفتد. کتاب از روز و ساعت دقیقه رحلت حضرت امام یعنی سال ۶۸ اتفاق میافتد که همزمان با فوت امام، ۱۱ یهودی به دنیا میآیند که یکی از این ۱۱ یهودی دختر است و ۱۰ یهودی دیگر پسر هستند. یکی از آن ۱۰ پسر بنیامین است که دقیقاً همان ساعت، دقیقه و ثانیهای که امام رحلت میکند، ایشان به دنیا میآید و تنها یهودی است که پدربزرگ و مادربزرگ پدری و مادریاش خاخام هستند و در اسرائیل زندگی میکنند. این قصه در دو پرده روایت میشود؛ یک پرده موساد و سیستمهای امنیتی روایت میشود، یک پرده زندگی بنیامین را جلو میبرم. بخشهای درام هم در کتاب هست.
کتاب «مِهشکن» هم شامل ۳۰ داستان کوتاه در حوزه فضای مجازی و فضای سایبری است که داستانهایش واقعی هستند. این کتاب هم فکر کنم نیمۀ اول دی ماه توسط انتشارات کتابستان معرفت به چاپ برسد.
* واکنش شخصیتهای نظامی کشورمان به کتاب «برنگرد» چه بود؟
در مجامع مختلف نظامی دعوت شدم تا درباره کتاب بگویم. مثلاً پلیس، سازمانهای امنیتی یا نهادها و سازمانهای مختلف دعوت کردند تا برای دانشجویان یا اعضای هیات علمی از کتاب بگویم. تا آنها هم دست به قلم شوند، رفتم بحثهایی ارائه دادم و بازخوردهای خوبی گرفتم. چون جنس کارشان را از بیرون نقل میکردم برایشان جالب بود. گروه دیگر هم پیشکسوتان جنگ بودند؛ کسانی که جنگ تحمیلی و دفاع مقدس را تجربه کرده بودند و خودشان در صحنه بودند، آنها خودشان را در این کتاب میدیدند.
* اگر نکتهای هست که من در این گفتوگو از شما نپرسیدهام و مایل به گفتنش هستید، میشنویم.
من در «برنگرد» خیلی از اعتقاداتم را جاری کردم. شبهایی که از هیات عشاقالحسین برمیگشتم و آخرین ویرایشها را در شبهای ماه رمضان انجام میدادم. از این رو ادبیات هیات در این کتاب هست، اگر قرار باشد بازهم بنویسم سعی میکنم روی نقاطی بایستم که برایم ارزش محسوب میشود و به آنها تکیه بدهم.